زینب(خودم)زینب(خودم)، تا این لحظه: 30 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

دنیایی از خاطرات

هشت روز از نبودت میگذره باباجانم

1400/10/17 16:43
نویسنده : زینب
14 بازدید
اشتراک گذاری

بعد بابام ، اولین ها شروع شد، اولین شب تنهایی، شب اول قبر بابا، اولین

بار رفتن خونه عمو بدون بابا، اولین بار رفتن به خیرآباد بدون بابام و ....

اولین ها یکی یکی ردیف شدن. دیشب اولین زیارت بعد بابام رو رفتم.

وقتی بابام بود، با اینکه نمیتونست بیاد حرم، جرات نداشتم به نیابت ازش

زیارت و نماز بخونم . دیشب اولین زیارت رو به نیابت از بابام خوندم. اولین

واقعه و یس  رو برا روح بابام خوندم

از شنیدن واقعه و یس و زیارت عاشورا دلم آتیش می گیره

هشت روز از نبودت میگذره باباجانم

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود

پسندها (3)

نظرات (3)

فاطمه نظامفاطمه نظام
12 دی 02 16:50
😢😢😔😔🥺🖤🖤
مامان زهرهمامان زهره
12 دی 02 16:51
🖤🖤
بابا مجتبیبابا مجتبی
12 دی 02 16:52
😔😔😔🖤🖤🖤