از تو نوشتن خیلی سخته
از تو نوشتن خیلی سخته
تو بیمارستان دستت رو گرفتم و گرمای وجودت دستای سردم رو گرم کرد
تو سالن تطهیر یخ داشتم و پر استرس، ولی اونقدر سرد بودی که هنوز
سردی صورتت رو تو دستام حس میکنم. خاک سرد مدفنت هم گرمم
نمیکنه
جسم بابا جانم ، تمام هستی من، زیر خاکه و من هستم. بابام همیشه
میگفت زینب پرونده پزشکی منه. من پرونده های پزشکی بابام رو از
گوشی پاک میکنم و بیرون میریزم. با خودم چکار کنم!!!
بعد این عکس برای آخرین بار ناخنای بابام رو کوتاه کردم . آخه ناخنای بابام
بلند که میشد تندی میشکست
چند وقته هیچی گرمم نمیکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی