زینب(خودم)زینب(خودم)، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

دنیایی از خاطرات

پنجره های تشنه

. پنجره های تشنه رو تو قطار در مسیر تهران تموم کردم...سبک بیان شدت ارادت و علاقه ی مردم به امام حسین (ع) عالی بود. متن کتاب روان بود به صورتی که فکر میکنی یکی روبروت نشسته و داره برات داستانو میگه. قسمت های آخر کتاب برای من خیلی تکان دهنده و تاثیرگذار بود. #پویش_مطالعاتی_روشنا #پنجره_های_تشنه #کتاب_بخوانیم ...
7 آذر 1398

محمد مهدی به دنیا اومد

    ....و برای یازدهمین بار، عمه شدم سید محمد مهدی گلم، متولد صبح 16 آبان ماه 98 به عنوان دوازدهمین نوه ی بابام چشم به جهان گشود... قربونش بشم عمه جونم...خوش اومدی فدات شم...           ...
16 آبان 1398

ادواردو

. داستانی با محوریت ادواردو آنیلی ملقب به شاهزاده ی ایتالیا که از دو زاویه دید بیان می شود و هردو در نهایت به هم می رسند. راستش شخصا ترجیح میدادم از زمان زنده بودن ارواردو آنیلی هم بیان می شد و یا پایان بهتری می داشت. تخیل نویسنده خیلی به شکل گیری داستان کمک کرده بود. روند داستانیش رو دوست داشتم و خیلی جاها به فکر فرو رفتم. #ادواردو #پویش_کتابخوانی_روشنا #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم📚 #روزی_34_صفحه_کتاب_بخوانیم #کتاب #مثبت_بخوانیم ...
28 مهر 1398

نخل_و_نارنج

. کتابی بی نظیر که شروعش با خودم بود و زمین گذاشتنش خیلی سخت بود. اینکه صبح برای خوندنش از خوابم زدم برام خیلی لذت بخش بود. داستان زندگی شیخ اعظم، شیخ مرتضی انصاری بود که در دوران جوانی به درجه ی اجتهاد رسیده بود. شیخ زندگی سخت و زاهدانه ،در حد ضعیف ترین مردمان زمانش، را پیشه کرده بود و به مقام رفیعی در علم و دین دست پیدا کرد. خیلی زیاد پیش آمد که به حال شیخ و همسر و خانواده اش قبطه خوردم. کتاب، با بیان شیوا و روان نویسنده، بسی لذت بخش بود. من قطعا خواندن این کتاب رو به دوستداران رمان های مذهبی توصیه میکنم. . #نخل_و_نارنج #وحید_یامین_پور #کتابخوانی ...
16 مهر 1398

شهید_مرتضی_عطایی

. عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است . داستان زندگی این شهید، مخصوصا بخش حضور در سوریه، جذاب و دلنشین بود و به کسانی که به این سبک علاقه دارند توصیه میکنم حتما این کتابو بخونن.حین خوندن کتاب مرگ رو بیش از اندازه نزدیک حس میکنین. #شهید_مرتضی_عطایی ...
28 شهريور 1398

آن_بیست_و_سه_نفر

. "سیلی و اسیری ملازم یکدیگرند. اگر بیست سال جایی اسیر باشی، آغاز اسارتت درست زمانی است که اولین سیلی را میخوری! اولین سیلی حس غریبی دارد. یکدفعه ناامیدت میکند از نجات و خلاصی و همه امیدت به سمت خداوند میرود. خودت را دربست میسپاری به قدرت بزرگی که خدای آسمانها و زمین است." کتاب خوبی بود با بیانی شیوا و دلنشین که احساس اسیری و تنهایی و شکنجه و ...را به راحتی منتقل میکرد. انتظار پایان بهتری داشتم و ترجیح میدادم داستان تا زمان ازادی هم ادامه پیدا میکرد. پ.ن1 : من بعد از اجرای یکی از شرکت کنندگان عصر جدید، با داستان این 23 نفر آشنا شدم و دنبال داستان زندگی نفر بیست و چهارم بودم. پیش زمینه ای از روند کتاب نداشتم. پ.ن2 :...
25 شهريور 1398

حکایت دولت و فرزانگی

. ♥زندگی دقیقا به ما همان چیزی را می دهد که از آن انتظار داریم نه بیشتر! نه کمتر! ♥بزرگترین محدودیت ها همانی ست که خود انسان ها به خود تحمیل می‌کنند و از این رو بزرگترین مانع موفقیت، مانع ذهنی است. کتابی عالی بود که از خوندنش لذت بردم. قطعا توصیه میکنم بخونید ...
5 شهريور 1398