زینب(خودم)زینب(خودم)، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

دنیایی از خاطرات

!!!ترجیحا مجرد؛ با روابط عمومی بالا!!!

!!!ترجیحا مجرد؛ با روابط عمومی بالا!!! اشتباه نکنید. این اسم کتابیه که اخیرا خوندم( البته دنبال کار که باشی جزء شرایط استخدام هم هست) کتاب طنز ی که اینترنتی خریدمش و از خوندنش لذت زیادی بردم. این کتاب، حجاب در جامعه رو از زوایای مختلف نقد کرده که با طرح روی جلد هم تناسب جالبی داره. یک بیوگرافی طنز هم قبل از شروع داستان داشت که خیلی خوشم اومد و چندین بار ترغیب شدم از خودمون و زندگیمون یه بیوی طنز بنویسم ولی فقط در حد فکر بود... دوستش داشتم. پ.ن: انصافا سیزده نویسنده، سیزده داستان تو یک کتاب صد صفحه ای...!!! وقتی یک نفر چند هزار جلد کتاب می نویسه و منتشر میکنه، از سیزده نفر بیشتر انتظار میره... #کتاب_بخوانیم ...
19 مرداد 1399

کتاب_بخوانیم

. ☆آزادگان بگویند خاطرات گروهی از اسرای ایرانی بود. ترجیحا چیز دیگه ای درموردش نمیگم. حتی اگر این کتابو پیدا کردید هم نخونید. کتاب در سال ۷۲ منتشر شده. از حق نگذریم یک سری نکته ها هم ازش فهمیدم ولی دیوانه شدم تا تموم شد... واقعا   #حیف_درخت ☆روایت اشک مجموعه داستانی بود که فقط داستان اولش رو دوست داشتم. تصویر واقعی از گوشه هایی از زندگی "برادر رزمنده امین خورچه" بود. واقعا یک تراژدی تلخ و غمگین بود. پ.ن: عاشق قیمت کتاب شدم... #کتاب_بخوانیم #کتابخوانی ...
19 مرداد 1399

داستان هیوا

. پ.ن۱: یهویی خواستم پی نوشت رو اول بنویسم. پ.ن۲: چند وقته کتابای قدیمی که از کتابخونه ی بابا برا خودم برداشتم رو می خونم. همشون کتابا متعلق به دهه ی هفتاده. پ.ن۳: چند وقته حوصله ی پست گذاشتن هم ندارم. این کتابا رو دو ماهه میخوام بفرستم و حسش نیست...مرگ بر کرونا ☆داستان هیوا متعلق به دوران حکومت و ظلم خان هاست و تلاش عوام و رعایا برای خارج شدن از سلطه ی ظالم. ☆گناه و گلوله زندگی نامه، خاطرات و مصاحبات "سردار شهید مهدی میرزایی صفی آبادی" از زبان خانواده، دوستان و همرزمان شهید است. #کتاب_بخوانیم #کتابخوانی ...
19 مرداد 1399

۱۹۸۴

. ۱۹۸۴ تموم شد... خفقان و محدودیت توصیف شده در این کتاب تصورش هم وحشتناکه چه برسه به تجربه ش...یه جوریه که دیگه اسمشو نمیشه محدودیت گذاشت و نمیدونم یک مرحله بالاتر از اون چی میشه. اخرش خیلی تو ذوقم خورد. بعد از اونهمه کشمکش، انتظار پایان خوش تری داشتم ولی خوبیش اینه که قابل پیش بینی نبود.... #کتاب_بخوانیم ...
16 خرداد 1399

بادبادک باز

. و اینک "بادبادک باز" کتابی که خیلی خیلی خیلی .... ازش لذت بردم و راضیم از خودم که خریدمش. داستانی روان و جذاب و گیرا که حیفت میاد کتاب رو زمین بگذاری. از داستانش هم چیزی نمیگم تا حتما بخونیدش. . پ.ن : (بهتره بگم حرف دل) یک فکر مثل خوره حین خوندن کتاب داشت از درون منو می خورد. الان اگه به یکی بگی ما تو کشورمون امنیت داریم مسخره ت میکنه، قبل خوندن این کتاب شاید خودم هم اینو صد در صد قبول نداشتم. قبول دارم کشور ما از خیلی جهات مشکلاتی داره که سطحی هم نیستن ولی حالا میگم ما امنیت داریم. هیچ مردی شاهد این نیست که تو خیابون ناموسشو به جرم بلند صحبت کردن بزنن و یه گوشه وایسته و کاری نتونه بکنه. کسی تا حالا شاهد ای...
27 اسفند 1398

کتاب_بخوانیم

. "نوشتن یک واقعه ی رخ نداده، گاهی مقدمه ی وجود خارجی آن واقعه است" و اینجا بود که تمام مدت با خودم می گفتم واقعا "حادثه ممکن بود جور دیگه ای اتفاق بیفته". اون موقع همه چیز طبق قاعده، " به تدریج" تغییر می کرد و " از آنچه 'به تدریج' رخ می دهد بترس که این تدریجی ها صدای پای ارتداد است و بریدن از حق." . جذابیت داستان و متن قابل تاملش احساسات متناقضی رو در من ایجاد کرده بود که پیش از این فقط در یک کتاب تجربه ش کرده بودم، ولی این حس به مراتب از قبلی قوی تر بود. دلم نمی خواست کتاب تموم بشه ولی دوست داشتم تا تهش بخونم... . ساعت های قرنطینه رو غرق خوندنش بودم و من رو به مقای...
23 اسفند 1398

شهید ابراهیم هادی

. شهید ابراهیم هادی، شهیدی جوان با خصائص پوریای ولی شهیدی متوسل به حضرت فاطمه ی زهرا (س) و دلاورمرد گمنام کانال کمیل کتابی بود که زودتر از اینا باید می خوندمش... ...
12 اسفند 1398

نیمه ی تاریک وجود

. و بالاخره "نیمه ی تاریک وجود" به پایان رسید... زمان خوبی رو برای خوندنش انتخاب نکردم. سرم شلوغ بود و ژانر کتاب هم متفاوت، در نتیجه سه تا چهار ماه درگیرش شدم...خیلی پراکنده میخوندمش ولی بخشی از کلامش رو در خودم و اطرافیانم به وضوح می دیدم. زمان کافی و موقعیت مناسب برای انجام تمرینات کتاب نداشتم. کیفیت کتابی که خریدم زیاد خوب نبود و تا انتها، کتاب چندین تکه شد و من از این اتفاق متنفرم. قطعا در یک موقعیت مناسب دوباره کتاب رو میخونم. ...
28 بهمن 1398