هشت روز از نبودت میگذره باباجانم
بعد بابام ، اولین ها شروع شد، اولین شب تنهایی، شب اول قبر بابا، اولین
بار رفتن خونه عمو بدون بابا، اولین بار رفتن به خیرآباد بدون بابام و ....
اولین ها یکی یکی ردیف شدن. دیشب اولین زیارت بعد بابام رو رفتم.
وقتی بابام بود، با اینکه نمیتونست بیاد حرم، جرات نداشتم به نیابت ازش
زیارت و نماز بخونم . دیشب اولین زیارت رو به نیابت از بابام خوندم. اولین
واقعه و یس رو برا روح بابام خوندم
از شنیدن واقعه و یس و زیارت عاشورا دلم آتیش می گیره
هشت روز از نبودت میگذره باباجانم
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی